شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فرضیه دانشگاه زندگی
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( شعر شادی (12 سخنرانی استاد بهادری نژاد) )
545

فرضیه دانشگاه زندگی

سرزمین ما همه باغ و گلستان است و بس
بهر شادی شما گل های خندان است و بس
زندگی را همچو دانشگاه بین اندر مدل
جای تحصیل تمام نسل انسان است و بس
هم موسّس هم رئیس و صدر دانشگاه ما
ایزد منّان خدای پاک و سبحان است و بس
فارغ از سنّ و نژاد و رنگ هر انسان خودش
همزمان استاد و دانشجوی میدان است و بس
کارمندان کلّ موجودات زنده در زمین
هرچه حیوان هر چه در خاک از گیاهان است و بس
این جهان را آفریده تا بیاموزیم ما
او درون ماست وحدت اصل ادیان است و بس
هر یک از ما یک تجلّی از رخ زیبای او
منحصر بر فرد و بی مانند هر جان است و بس
در نمایشنامه زیبای خلقت هر کسی
نقش پر رنگ و مهمّی را نمایان است و بس
این نمایش با شکوه و بس مهیّج خلق شد
«عشق» و «ارزش ها» و «خدمت» اصل جریان است و بس
ما یکی باشیم با هر چیز و هر کس در جهان
هر کسی تصویر زیبایی ز یزدان است و بس
خواهران ما، برادرهای ما در زندگی
هر چه انسان زنده در شهر و بیابان است و بس
قوم و خویشانند موجودات دیگر در زمین
آنچه زنده از گیاهان هر چه حیوان است و بس
باشد این افکار منحوس جدایی ذهن ما
غول «من» در بازی تو هفتمین خوان است و بس
بگذری از «من» به وحدت می رسی و فارغی
گشته تحصیلت تمام و خویش فرقان است و بس
انبیا و اولیا استاد مدعو در زمین
با وجود تجربه هر درس آسان است و بس
کربلا یعنی کلاس عشق و درس آخرش
صحنه استادی شاه شهیدان است و بس
زینب اینجا در کلاس صبر غوغا می کند
او برای اهل دل تندیس ایمان است و بس
در جواب یاوه ابن زیاد خیره سر
که چه دیدی پاسخ او کلّ عرفان است و بس
«ما رَأَیتُ» صحنه ای «الّا جَمیلا» اندر آن
خطبه اش یادآور آن شاه مردان است و بس
گر نجات خویش خواهی کشتی آل رسول
هر کدام از چارده تن عین قرآن است و بس
گر نبودی این همه مفهوم اندر زندگی
این جهان بهر شما مانند زندان است و بس
دانم این را آنچه بودش بهتر است از نیستی
بوسه مجنون و لیلی زیر باران است و بس
در حقیقت آن بهشت جاودان روی زمین
در پی عشق و ارادت بر بزرگان است و بس