شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بارش عشق
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( راه محبت )
628

بارش عشق

«به صحرا شدم عشق باریده بود»
زمین روی ماه تو را دیده بود
فضا آبی از نور عشقت شده
به هر شیء مهر تو تابیده بود
زمین خیس از آب محبت شده
به زانو گل عشق مالیده بود
به دست تو بر پهنه ی آسمان
هزار اختر نور پاشیده بود
چه پیکر تراشی خدایا چنین
بتی سیم پیکر تراشیده بود
خدا محو خال لب خود شده
در آن لحظه روی تو بوسیده بود
تو چون شمع جمع و جهان یکسره
چو پروانه گرد تو چرخیده بود
درختی ندایی شبی آتشی
ز باغ تو بر طور روئیده بود
هزار دلم در بهشت الست
گل عشقت ای شاه بوئیده بود
میان دل و گل جدائی فتاد
از آن تا به امروز نالیده بود
تو را ای شفیع ستوده خدای
ز پاکان و اقطاب بگزیده بود
به معراج در هفتمین آسمان
سرم را کف پات سائیده بود
چو شاگردی از مکتب صادقم
ز دل شور عشق تو جوشیده بود
به صحرا عیان گشت بر بایزید
حقیقت به عشق تو بالیده بود