138
شمارهٔ ۷۱ - دل پرغم
گر دل غم پرور ما غمگساری داشتی
با بلا خوش بودی و در غم قرار داشتی
نام مجنون در جهان هرگز نبوده این چنین
گرچنان بودی که چون من یادگاری داشتی
هردو عالم را ز یک پرتو سراسر سوختی
آفتاب از آتش من گر شراری داشتی
گل چرا غرق عرق گشتی ز خجلت پیش تو
گر نه آن بودی که از رشک تو خاری داشتی
نسبتی میداشت با من شمع در سوز و گداز
گر دل بریان و چشم اشکباری داشتی
یار محیی گر گشودی رخ میان مردمان
ترک یار خویش کردی هر که یاری داشتی