173
شمارهٔ ۳۱ - جانب گلشن
ای که می نالی زدوران ،جورِ یار من نگر
اضطراب از من نگر صبرو قرار من نگر
جانب گلشن مروکان، یک دو روزی بیش نیست
پر ز اشک لاله گون دائم کنار من نگر
ای که میگوئی ندادم دل به خوبان هیچگه
سوی میدان آی و شهسوارِ من نگر
سینه ام پرداغ و چهره گل گل از خوناب اشک
یک زمان سویِ من آ ، باغ و بهار من نگر
باشدت رحمی فتد در دل بیائی سوی من
حال زار من ببین شخص نزارِ من نگر
گرتو داری میل خوبان دیده عبرت گشای
سینه پرسوزو چشم اشکبارِ من نگر
شکر کن محیی که در راه تو خاری بیش نیست
هرطرف صد کوه غم در رهگذار من نگر