107
شمارهٔ ۶۰ - دمکرات و اعتدال
مرا عقیده پیرار و پارسالی نیست
خیال روی دمکرات و اعتدالی نیست
زرنگهای طبیعت که نیست جز نیرنگ
مرا بدیده بجز نقش بی خیالی نیست
مقام و رتبه شاهنشهان گرفت زوال
ولیک سلطنت عشق را زوالی نیست
بغیر تار که در پرده گفت قصه عشق
کسی به بزم تو محتاج گوشمالی نیست
به یار گوی که ای روح اهل دل از من
به پیشگاه تو جز قالب مثالی نیست
ز دست گریه چنان خشک گشت چشمه چشم
که هیچ قرن چنین دور خشکسالی نیست
ز گوشه گیری و از انزوا خوشم که منم
دو گوش و هیچ در این گوشه قیل و قالی نیست
دلم نشیمن رندان و جای اهل دل است
مقام و بارگه بندگان عالی نیست
پی نثار تو پوسیده جانی است مرا
بدان تعارف معمول و خشک و خالی نیست
ز من بغیرت و ناموس و مملکت خواهی
بگو خوشیم بدوریت هم ملالی نیست
ببین که خانه ایران پر است مشتی زن
میا تو سر زده همسایه خانه خالی نیست