121
شمارهٔ ۵۲ - در استقبال غزل رئیس الوزرا
ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن
وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن
ویرانه ساز کعبه دلها چو سومنات
محمودی ای بکشور جان ترکتاز کن
چشم بهانه گیر تو دنبال فتنه کرد
هی بی جهت بخلق در فتنه باز کن
ابروی چون هلال نوت قد هلال ساز
روی چو خور فروخته ات جان گداز کن
چشمت بدستیاری مژگان ز هر کنار
چون صعوه صید دل کن و در چنگ باز کن
عمریست ناز میکشم از مهوشان ولیک
هرگز ندیده ام چو تو مهروی ناز کن
ای بی نیاز از همه چیز همچو بولشویک
هر جا که رو کنی همه را سرفراز کن
تو شمع بزم غیری و من در غمت مدام
پروانه وار شب به سحر سوز و ساز کن
مگذار در غم تو بمیرم بشرط آنک
تا زنده ام تو ناز کن و من نیاز کن
شب شد، چه شد که یار نیامد؟ یقین فتاد
چنگ رقیب روده به صحبت دراز کن
ممتاز در میانه خوبان عالمی
ای امتیاز حسن تو لغو امتیاز کن
عارف، قسم بعشق و بناموس عشق، نیست
در راه عشق دوست حقیقت مجاز کن!