شمارهٔ ۱۱ - یکی دیگر از نامه های عارف به علی بیرنگ
142
شمارهٔ ۱۱ - یکی دیگر از نامه های عارف به علی بیرنگ
دل ز می دست بر نمیدارد
دست تا هست برنمیدارد
صبح شد باز از گریبانم
زندگی دست برنمیدارد
خون دل ریخت چشم مستش و این
قتل خون بست برنمیدارد
هیچکس هیچ چیز غیر از دل
چونکه بشکست برنمیدارد
طره شب رواش به طراری
یار و همدست برنمیدارد
آنچنان دل شکسته شد که دگر
هیچ پیوست برنمیدارد
مفت دادم اجاره دل و این
خانه در بست برنمیدارد
عارفا دل مده به رذل که مهر
فطرت پست برنمیدارد